- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با خدا
الــهــی مــنــم بــنـدۀ پُــر گـنــه ز جرم و خـطا گـشته ام روسیـه پـشـیـمـانـم و از تو شـرمـنـده ام نگر از خـجـالـت سر افـکـنده ام نــدارم بـه جـز تـو پــنــاه دگــر بـیـا کن کرم بر نـگـردان نـظـر مـرا از در لـطف خود رد مکن ره تـوبـه بر ایـن گـدا سـدّ مکـن تو سنگم مزن گرچه من عاصیم نگر امشب از دست خود شاکیم تو مُـهـر خـمـوشـی مزن بر دلم کـه از آل طاهـا سـرشـتـی گـلـم اگـرچـه بـدم عــاشـق حــیــدرم گــــدای در خـــانــۀ کــــوثـــرم تو عـذرم پـذیـر و مرا کن قبول بـه حـق عـلـی و به جـان بـتـول
: امتیاز
|
مناجات با خدا
نـفـس امّـاره مـرا اهـل خـطـا کرد خـدا غفلت از تو، چه بگویم که چه ها کرد خدا پرده انداخت میان من و تو، این "دنیا " این "عجوزه" است مرا از تو جدا کرد خدا من و این حال مناجات؟! خودم می دانم رحـمـتـت بود مـرا اهـل دعـا کرد خـدا اشـک وقـتِ سحـر و دیـدۀ آلـودۀ من؟! چشم من را چه غمی اهل بکا کرد خدا این که بخشیده شدم کار حسین است، حسین بـاز هم روضـۀ اربـاب چه ها کرد خدا پیش زینب، سر او را که روی نیزه نشاند بـدنـش را وسـط دشـت رهـا کـرد خـدا
: امتیاز
|
مناجات با خدا
میکنم از تو فـرار اما صدایـم میکنی مـن غریـبـم با تـو اما آشـنـایـم میکنی مهربانتر هستی از مـادر برای بنده ات اشتباه است این هراس اینکه رهایم میکنی می گریزم از تو تنها سوی دامان خودت(1) بس که از فضل زیاد خود عطایم میکنی گرچـه رسـوای تمام عالـمـم اما تو باز چشم پوشی بر همه جرم و خطایم میکنی بس که کردم معصیت جنس دلم از سنگ شد با شبی العـفـو گـفـتن، پُر بهایم میکنی از دروغ و غیبت و تهمت زبان بیمار شد لایـق داروی ذکـر یا رضـایـم میکـنی غرق گنداب گنه، در ناامیدی غوطه ور غرق در خوفم تو جاری در رجایم میکنی تو کریم دائم الـفـضلی گـناهم را ببخش گرچه من کردم جفا، اما عطایم میکنی از دلم عشق حسین بن عـلی لبـریز شد لطف داری راهی کرب وبلایم میکنی
: امتیاز
|
مناجات با خدا
با کـثـرت معاصی از سر گـذشته آبـم نه تاب دوری از تو، نه طاقت عـذابم لبـریز تر ز دریا سوزان تر از کویرم آواره تـر ز امـواج، خـالی تر از حبابم گر قـطره ام بخوانی با بحر همنـشیـنم گـر ذره ام بـخـوانی در چـشم آفـتـابـم من از تو می گریزم تو می کشی به سویت از بس که مهربانی عبدت کنی خطابم من با تو قهر کردم تو می کنی رفاقت یـالـلـعـجـب نـدانم بـیـدار یا که خـوابم اُدْعونی استجب را هم خوانده هم شنیدم نه من جـواب دادم نه تو کـنی جـوابم من بـنـدۀ بـد تو، تو آن خـدای خـوبـی کز لطف بی حسابت آسان کنی حسابم پیری زپا فکند و از دست رفت عمرم شـرمـنـده تا قـیـامت از دورۀ شـبـابـم اشـکـم روان ز دیـده آهـم درون سینه این اشک و آه کـرده مانـنـد شمع آبـم گفتم به اشک توبه شویم گناه خود را دیدم که از گـنـاهـم بـدتـر بود صوابـم میثم به عذر خواهی دارد دو هدیه با خود آه است شـاخـه گـل، اشکم بود گـلابم
: امتیاز
|
مناجات با خدا
آه ای پـنـاه هر دو عـالـم بی پـنـاهم آیــیــنــه ام امـا اســیــر دسـت آهــم چون بی ستون هر خانه شد، آوار گردد بی یاد تو خوردم زمین ای تکیه گاهم گفتم درستش میکنم شد بدتر از قبل در آمـدم از چـالـه افـتـاده به چـاهم من بنده نفسم هر آنچه نفـس خواهد لافم شده هرچه خدا خواهد بخواهم وقت گـرفـتـاری فـقـط سوی تو آیم شـرمـنـده از این بندگیِّ گـاه گـاهـم پیدا کن این گم گـشتـۀ در آرزو را چون سوزنی افـتاده در انبار کاهم با نفس غارت شد دلم، آقا کمک کن بیچـاره و درمانـده ای در بین راهم گر سـائل لطف تو باشـم روسپـیـدم گر پادشـاهی بی تو باشم روسیـاهم دستـم بگـیـر ای مـنـتـهـای آرزوها یا رب بـده در خـانـۀ اربـاب راهـم حتماً درستش می کند او بنده ات را گر کربلا قسمت کنی بر این گدا هم
: امتیاز
|
مناجات با خدا ( زبانحال از جانب خداوند)
اگـر درد، داری دوا مـی کـنـم بـیـا حـاجـتـت را روا می کـنم تو از من گریـزیانی و باز من تو را بـنـدۀ خود صدا می کـنم اگر چه ز کـار تو نـاراضی ام تو را باز از خود رضا می کنم تو با من کنی قهر و من آشتی تو کردی خطا من عطا می کنم تو را خواندم اکنون که باز آمدی کجا دست خـالی رهـا می کـنم به کارت زدی بس گره های کور مخور غم من از لطف وا می کنم تو از من جدا گشته ای ورنه من کجا از تو خود را جدا می کنم تـو مـسـتـوجب آتـش دوزخـی من از اشک چشمت حیا می کنم مرنج از بـلاها که من گاه گاه نـوازش تو را بـا بـلا می کـنم ز آلـودگی تا که پـاکـت کـنـم تو را عـاشـق کـربـلا می کـنم به یک یا حسین وبه یک قطره اشک تو را پاک از هر خطا می کنم جواب تو را گر نگویم جفاست کجا من به عـبدم جـفـا می کنم طبیب و دوای تو «میثم» منم مـداوات بـا یـک دعـا می کـنم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند
گفتــم از زشتـی گـفـتــار بدم، گفت بیا از سیــهکاری رفـتــار بدم، گـفـت بیـا گفتم از غفلت دل از هَوَســم از نَـفـسم صاحب آن همه کــردار بـدم، گفت بیا گفتم از سرکشیام، با عـملم کردم فاش نیستم خستـه دل از کــار بدم، گفت بیا گفتم از دوست گریزانم و در خود غرقم دائمــا در پی پــنــدار بــدم، گـفـت بیـا گفتــم از گــوهــر ذکـر تو ندارم بهـره غوطهور مانده در افکار بدم، گفت بیا گفتم ای چشمۀ خوبی، سحری چشم گشا نگر اعمــال شـرر بار بــدم، گفت بیـا گـفـتـم آیینـۀ شیطان شده بـودم عمـری خسته از دست همین یار بدم، گفت بیا
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
جاریست چو باران عرق شرم به رویم از عـفـو تو یـا از گــنـه خویش بگــویم؟ تـرســم نــگــذارنـد بـه فــردای قــیـامت یک برگ گــل از بــاغ وصال تو ببـویم کوری به از آن کز کرمت چشم بپــوشم لالی بـه از آنـم کـه ثــنـای تو نــگــویــم تو زود رضـا میشوی از بنــده ولی من دیــر آمدهام تـا که رضــای تـو بـجـویــم من رو به در غیـر تو بُردم، تو ز رحمت آغــوش گـشـودی کـه بـیـا باز به ســویم خواهم که حضور تو کنم سفــرۀ دل، باز ترسـم کـه گـنــاهـان بـفـشــارنـد گــلـویم صد سـالـم اگـر در شـرر نـار بـســوزی از دوستیات کــم نشود یک ســرِ مــویم بر خاک درت ریخـتــهام اشک خجــالت این اشــک نکــوتـر بُود از آب وضـویـم پــرونـدۀ تـاریـک مــرا اشــک نــشــویـد بگــذار که در چــشـمۀ عـفــو تـو بشویـم صد بار خطا دیدهای از «میثم» و یک بار نگــذاشـتـی از لطـف بیـارنــد بـه رویــم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
من که از قــافــلۀ پیر مغــان جـا مانـدم تک و تنها شدم، از همسفران جا ماندم لطف تو گر چه مرا لحظه ای تنها نگذاشت با گـنـه اُنس گــرفتـم و همان جـا ماندم شهداء پای وصــال تو ز جان بگذشتند منِ دلبستـۀ این جــان گـران جــا ماندم جلوۀ نور تو با این که جهان را پُر کرد بین تاریکــی دنیا، نگــران جــا مانــدم دل به غیر تو که بستم به زمین افـتادم قلبـم افتــاد به دست دگــران جا مــاندم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
عمری تبــاه کـردم عمر گــران بها را دیــدم ره درست و رفتــم ره خـطـا را دشمن مرا صدا زد از دوست غافلم کرد دنبال غیــر رفـتــم گــم کردم آشنــا را درســیــنــه آه دارم درد گــــنـــاه دارم جز توبه نیست درمان این درد بی دوارا هم مرگ پیش پا و هم عمر رفته از دست یارب ببخش ما را یـارب ببخش ما را گیرم ز در بـرانی در پشت در بمــانم غیـراز در تو دارم یا سیــدی کجــا را؟ من برده ام همیــشه کوه گنـاه بر دوش تو کرده ای هــماره با بنده ات مــدارا از خـویش نا امیــدم لا تقنطــوا شنیـدم یأس مرا گرفتی دادی به من رجــا را هرکس ز پا در افتد بر دامنی زند چنگ ای خاندان عصمت من دامن شمـا را میثم تمام عــالــم آرند ســر به سجــده هرکس گرفته خاکی تو خاک کربلا را
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
نــه دل دارم نـه بــا دل کــار دارم کــه در دل غــصــۀ دلــــدار دارم بـه لـب هــایــم هــزاران بــار آه و به چــشـمـم حــسـرت دیــدار دارم نــه مــاهــی دارم و نــه آفــتــابـی هــمــیــشــه آســمــانــی تــار دارم مـی آیــد مـی رود هــر روز بـی او دل خــونــی از ایـن تـکــرار دارم کـلافـی از نــداری هــا بـه دســتــم عـــزیــزی را ســـر بــــازار دارم هـر آنکــس کـه نـمـی دانــد بــدانـد کـه هــستــم را ز دست یــار دارم شب جمعه ست و امشب کـربـلایم شب جـمعه ست و غـم بسیار دارم لبان تـشنه هـر شب روضــه ای را به یــادش لــحــظــۀ افـطــار دارم
: امتیاز
|
مناجات ( زبانحال از جانب خداوند)
ای بنــده از راه خطا برگــرد برگــرد ســوی منِ صاحب عطا برگرد برگرد ای با خــدای مهــربــانِ خود غــریـبه ای با معــاصی آشنــا بـرگرد بــرگرد ای پشت گــوش انـداختــه امــر الهــی ای تـابع نفس و هــوی برگرد برگرد خلوت نشین کرده هـای زشت و باطل ای صاحب صد ماجــرا برگرد برگرد ای پا نهــاده در مسیــر خود پــرستـی ای عبــد بی شرم و حیا برگرد برگرد ما ساتــریم و پـرده بر کـارت کشیدیم اما تو بــودی بی وفــا برگـرد برگرد برخیــز و با خــوبان درگــه آشنــا شو منشین تو با اهل جـفــا برگرد برگرد گــاهـی بیــا آئـیـنـۀ دل را جــلی کــن در ظلمت شب با بکــا برگــرد برگرد دست نیازت کو ؟ که ما آن را بگیریم خیــز و دمی بنما دعــا برگـرد برگرد فصل جــوانی بـگــذرد پیــری بیــایــد بیـدار شــو قبل از فنــا بـرگرد برگرد صدها جــوان رفـتـنـد زیر خاک آری بی بهــره از شهد لقــا برگرد بــرگرد برگــرد تا شهد شهــادت را بنــوشــی از جــام مهــر مرتضی برگرد برگرد یک شب به مهمانی بیا تا بهـره گیری از سفــرۀ خیــرالنـســا برگــرد برگرد خواهی اگر محشور گردی با شهیـدان در زمــرۀ اهــل ولا؛ بــرگرد بــرگرد خواهی ز عاشورائیان محسوب گردی خاک تـو گردد کــربلا برگرد بـرگرد خواهی اگــر صبح ظهور یــار بـیـنی فریــاد کن مهدی بـیــا برگــرد برگرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
غــرور گشته رفیـقـم خضوع می خواهم برای قلب مــریضم خـشــوع می خواهم گذشته عمر به غفلت ولی امیــدی هست دوباره تــوبه دوباره شــروع می خواهم غــروب کرده دل از مغــرب گنــاهـانــم کمی ز مشرق رحمت طلوع می خـواهم گنــاه فــاصلــه انــداخت بیــن من بــا تـو ولی به دامن لطـفـت رجــوع می خواهم دلم برای سحرهای معنــوی تنــگ است کمی قنوت و سجود و رکوع می خواهم
: امتیاز
|
مناجات با خدا
نا امید از خودمم چشم امیدم به خــداست نفس من عین جفا و کرمت عین وفـاست هرچه خواهی بدهی بر من بیچاره بده هرچه ازسوی توای دوست رسد خوب وبه جاست سر به زیر آمده ام باز ســر افرازم کن ای کسی که همه جا پرچم لطفت بالاست اشتراک من و تو باعث شرمم شده است گنه من به خفــا و کــرم تو به خـفــاست پشت کــردند همـه عــالــم و آدم بر من گرچه سخت است؛غمی نیست که رویم به خداست بد زمین خورده دلم گر که چنین میگریم که نشان به زمین خوردن آیینه صداست حاجتی را که روا نیست فزون شکر کنم گاه بینایی من کوری چشم گــره هاست گرچه زشت است گناه از من مخلوق ولی بخشش از سوی تو ای خالق زیبا زیباست گر پی مستحقی تا که بر او لطف کـنـی نیست بیچاره تر از من که نیازم به سخاست هم بــلایم بده هم کــرببـلا حــرفی نیست درد با عشق حسین بن علی عین دواست
: امتیاز
|
مناجات با خداوند
صفای اشک به دلهـای بی شــرر ندهند به شمع تا نکشد شعلــه، چـشم تــر ندهد امیــر قــافلــۀ اشک؛ چـشـم بـیــدار است به دست هر صــدفی رشتـۀ گهــر ندهند هوای چشم تو ای گل هنوز بارانی ست چرا به مرغ گـرفتــار این خبــر ندهند؟ مباد خون تو ای گــل، نصیب خار مباد به دست هر مژه ای پــارۀ جگــر ندهند ز شرم روی تو گلها ز شاخه می ریزند بگــو که قــافــلـه را از چمن گذر ندهند به دست سرو امـان نامۀ تهـیـدستی ست که گفتــه است که آزادگــان ثمر ندهند؟ مراد اهل نظـر گنــج بی نیــازی هاست به عــالــمــی نظر کیــمیــا اثــر ندهنــد چه جــای نالــه که در بارگــاه استـغــنـا مجــال آه به دلهــای شعــلــه ور نــدهند چو شمع رشتـۀ باریک عـمـر می سوزد چرا مجال به «پروانه» تا سحر ندهند؟
: امتیاز
|
مناجات با خداوند
شــرمنــدۀ لطف بــیکــرانـت هــستــم شــرمنــده تــرین بـنــدگــانـت هـسـتــم «یــا رب اَنـا سَـائِـل الَّـذِی اَعـطَـیـتَـه» عمــریـسـت دخـیــل آستــانـت هـستــم ********************** از بس که رئــوف و مهــربانی یا رب تو ملجــأ هـر پیــر و جــوانی یــا رب هــرگــز نشـنـیــده ام گـنــه کــاری را از خــانــۀ رحـمـتـت بــرانــی یــارب **********************
هستیــم همیــشه از حضورت غــافــل امــا شــده الطــاف تو مــا را شــامــل «یا غــافِــر! شَــرّنــا اِلـیــکَ صــاعِـد یــا راحــم! خَــیــرُکَ اِلَـیــنــا نــازِل» **********************
دنــیــا و تعــلــقــات دنیــا فــانــی ست لــذات همــه گــذشـتــنــی و آنــی ست جــز لــذت سجــده و سحــرگــاهی که در چشم ترت هوای اشک افشانی ست **********************
از شــوق اجــابـتت چنــان لــبــریــزم چون اشک به خاک درگهت میریزم «اِن اَنتَ قَطَعتَ حَبلَکَ عَن عَبــدِک» درگــاه امــیــد کـیــست دسـت آویــزم **********************
لبــریــز معــاصــیام پــر از آسیــبــم ســرگــرم گنــاه، غــافل از تهــذیــبـم ای رحمتِ لایزال! ای رأفـتِ محض! یــا رب به عـقــوبـتـت مکــن تــأدیـبم **********************
با این دل مرده و کویــری چه کنــم با این همه جرم و سر به زیری چه کنم «مِن اَینَ لِیَ النَّجات یا رب یا رب» تو دست مرا اگــر نگیــری چه کنـم؟
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
بــا رو ســیــاهــی آمــدم درِخــانــت، ای یــــار آشنــای مــن ای همزبان؛ ای مهربان خدای من تـویـی تــویی ای خــالق بـنــده نــواز ، درد مــن و دوای من ای همزبان؛ ای مهربان خدای من ای مهــربان بسکــه گنهکــارم من روم نمیــشه بگــم دوسِت دارم من نامـم سیـاهِ، کــارم گـنـاهِ، عــمـرم تـبــاهِ الهی العفو؛ الهی العفو؛ الهی العفو( ۲ ) ************************* اگر چه غفلت و گنــاه و معصیّت، هر روز و شب شده کارم اما هنــوز به رحـمـتـت اُمـیـدوارم در چـنـگــال نَــفـس خطــا کــارِ خــودم، اسیــرم و گــرفتارم اما هنــوز به رحـمـتـت اُمـیـدوارم دست من و بگیــر که با خــدا بشَم از بــدی ها دور بشم و رهــا بشَم با روسیاهی، گویم به آهی، یا رب الهی الهی العفو؛ الهی العفو؛ الهی العفو( ۲ ) ************************* با پـیــروی از نفس اَمّــاره فـقـط ، به روی شیـطـان خندیــدم نمکـدان رو شـکـسـتم و نـفهـمـیـدم نامَحــرَم و دیــدن بــرام عــادت شده ، راه کــج و بر گُـزیـدم نمکـدان رو شـکـسـتم و نـفهـمـیـدم لطف از تو و یک قلب تائب از من خــون شـد دلِ امــامِ غــائب از من شرمنده م آقا، لطفی تو بنما، یوسف زهرا الهی العفو؛ الهی العفو؛ الهی العفو( ۲ ) ************************* یا رَبّــنــا اِغــفــر لَـنــا ذنــوبــنــا ، بـه حـقّ مـحـبــوب خــدا به حــقّ ســالار غــریـب نــیــنــوا به حقّ اون آقایی که شده سَرش ، خــورشیـد روی نیــزه ها یــا ربّــنــا اِغــفــرلــنــا ذنــوبــنــا به اهـل بیت خیــلی بدهکــارم من بدم ولی حسیـن و دوست دارم من رویام حسینِ ، دُنیام حسینِ ، آقام حسینِ غریب مادر؛ غریب مادر؛ غریب مادر الهی العفو؛ الهی العفو؛ الهی العفو( ۲ )
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
شــرمنــده ام از رحـمـت جانانــۀ تو من معـتـکـف گشتم خـدا در خانۀ تو سوز من و نـوای من ای مهربان خدای من الهی العفو؛ الهی العفو (۲) ****************** بار دگــر من آمــدم با رو سیــاهــی بــار گنــه آورده ام بـا خــود الـهــی از لطف تو آکنــده ام شرمنده ام شرمنده ام الهی العفو؛ الهی العفو (۲) ****************** می خــوانمت با نــاله وبا دیــدۀ تَــر بنمــا قبــولم ای خدا؛ به حـقّ حیــدر حقّ علــیّ مرتــضی اغــفــر لنـا ذنــوبنـا الهی العفو؛ الهی العفو (۲) ****************** گرچه زعصیان رو سیاه عــالمینیم سینه زن و گریه کن داغ حسیـنـیـم آن که به مقتل شد فدا در راه قرآن سـر جدا الهی العفو؛ الهی العفو (۲) ****************** یا رب به اهل بیت پیغمبر چه ها شد رأس حسین ، هلال روی نیزه ها شد لعــن خـدا بر دشمنت ای سر بریده کو تنت؟ الهی العفو؛ الهی العفو (۲)
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
منـم بـد منـم بـد، تـو خـوبـی تـو خـوبـی منم عـبـد گنهکـار، تـو ستّـار العُــیـوبـی ببـیـن فـرصت عـمــرم ، گـذشتـه به تـبــاهـی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** تو و جود و کرامت، من و خواری و غفلت تو و لطف و عنایت ، من وشرم و خجالت تو و خوبی و رحمت ، من و روی ِ سیــاهی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** اگــر چه همــۀ عُــمر، گنــه شد هنر من ولی دست نــوازش، کشیــدی به سر من به درمـانـده اُمیــد و ، به مسکین تو پــناهـی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** کجــا در ره تقــوی، هـم آهنــگ تو بــودم ز رویت خجل هستم، که من ننگ تو بودم ولی نـالــه زدم بــر، گــل فــاطــمـه گــاهــی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** همــان که به ره دین ، غــریبانه فــدا شد سرش از تن پــاکش ، لب تشنه جــدا شد سؤالم فقط این است ، به چه جــرم و گنـاهی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
پخش سبک یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا (۲) با کوه عصیان آمدم ، با چشم گریـان آمدم عُمرم شده صَرف گناه ، امّا پشیــمان آمدم بیچارۀ درمانده را،در محضرت راهش بده در وادیّ عُبودیت ، ســوزش بده آهش بده یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا (۲) با این نفس امّاره و، درد جهــالت چه کنم گرببخشی من را بگو، با این خجالت چه کنم ساده گویم ای مهربان، در بندگی من رُسوایم قســم به تو شرمنــدۀ ، خـمـینی و شُهـدایم یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا(۲) نه نمــاز شایسته ای، نه جهادی نه زکاتی گرچه پر از سَیّـئـاتم ، تو دریــای حَسَناتی بیچاره ام آلوده ام، من را ببخش من را ببخش نافرمانی نموده ام،من را ببخش من را ببخش یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا(۲) من را ببخش من را ببخش،به حقّ شاه شهدا قسمت جمــع ما نمــا ، زیــارت کــرببــلا ما همگی آواره و ، خونجگــر و مبتلاییم با سوز دل،در حاجت ، زیارت کربلاییم یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا(۲) چه کربلا چه کربلا ، همان جا که ارباب ما درمقتل پرخاک وخون، سرش شده ازتن جدا از کربلا از کـربلا ، آید صدای العـطش طفلی ازسوزتشنگی،درخیمه ها بنموده غش یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا(۲) ای کربلا ای کربـلا، دل را به غم آغشته اند برروی خاکت تشنه لب،خون خدا را کشته اند یک مادر قد خمیده، با اشک جاری ازدوعین گوید میان قتلگــاه، غریب مــادر یا حسین
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
ای که بر من مَحـرم رازی پرده بر جـرمم می اندازی آمــدم تـا ایـن گــدا را هــم مُحرم عشق خـودَت سازی از سَــرِ خــجـلت، دیــده گــریانــم از گــنـاهــانِ ، خــود پــشیـمانــم سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو ******************************* گشته ام حیـران به تاریکی ای حــریم تو حــریـم نــور گرچه بستم با تو پیمـان که گردم از وادی عصیـان دور بی وفـا گـشتم ، من هر عَهدی را خــون نمودم من ، قلب مهدی را سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو ******************************* بس که دنیــا غــافـلـم کرده جـسم تـقــوایم شده بی جان بی اراده هـسـتم و بی روح در نـمـاز و خواندنِ قـرآن کن بر این عاصی ، لطف جانانه با عبــادت دل ، گشتــه بیگــانــه سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو ******************************* من نشستـه بر ســر راهــم تو اُمـیــد قلب مــسکــیـنـی من همه فـقـر و همه دردم تو غیــاثَ الـمُـستـغـیـثـینی نــغــمــۀ جــانــم ، بــانــگ یا الله کــاســه ام پــر کـن، حــقّ ثارالله سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو؛ سیّدی العَفو ******************************* حــــقّ آن آقــــا که در راه ِ دین تو جــانش فــدا گشته با لبِ خُشک وتنِ پُرخـون بین مقتــل سر جـدا گشته قلب زهــرا را ، با غــم آغـشـتـند که حسینش را ، تشنه لب کـشـتند ای حسین جانم؛ ای حسین جانم؛ ای حسین جانم؛ ای حسین جانم؛
: امتیاز
|